دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
به نام خداوقتی وصیت‌نامه شهدا رو می خوندم، به این متن بر خوردم که قسمتی از وصیت‌نامه‌ی شهید «غلامرضا باصولی» بود. انقدر عمیق و تأثیر گذار که حیفم اومد نذارمش اینجا شما هم ببینید. البته بیشتر شبیه مناجاته تا وصیت ولی در عین سادگی حکایت از عمق بالای معنویت در درک معانی عالم امکان داره.«معبودا، وای به حال آن کسی که قدر نعمت تو را نداند، تو خیلی رحیمی، من رحیمیتت را عیناً اینجا مشاهده کردم و تو را شکر می‌گویم که مرا در حال گناه نمیراندی، خواستی مرا به عالم نور ببری و بعد بمیرانی. ولی خدایا اگر مرا بمیرانی با این کمی توشه چه کنم؟»یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

گنج روان

به نام خداتو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راتو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان رانفسی یار شرابم نفسی یار کبابمچو در این دور خرابم چه کنم دور زمان راز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدمنه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان راز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارمچو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان راچو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویمچه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان راچو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی راچو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان راچه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستیخنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان راز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانیچو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان راجهت گوهر فایق به تک بحر حقایقچو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان رابه سلاح احد تو ره ما را بزدی توهمه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان راز شعاع مه تابان ز خم طره پیچاندل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران رامنگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا رامنگر جور و جفا را بنگر صد نگران راغم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کنهم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان رابطلب امن و امان را بگزین گوشه گران رابشنو راه دهان را مگشا راه دهان رامولانا
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

عشق

به نام خداادعای عشق می‌کنیم و عجیب فراموش‌کاریم. فراموش می‌کنیم حرف‌هایمان، قول‌هایمان، وعده‌هایمان و از همه مهم‌تر اصرارهایمان را.فراموش می‌کنیم...انگار نه انگار که همین دیروز بود، اصرار به وعده دادن می‌کردیم.انتظار با آدم‌ها چه کار که نمی‌کند.همین انتظار از حد که بگذرد گاهی انسانیت را نیز از یاد می‌برد.یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

انسانیت

به نام خدا چقدر خوبند کسانی که شبیه حرف‌هایشان هستند. همان‌هایی که بوی انسانیت می‌دهند. آن‌هایی که چایت کنارشان سرد می‌شود و دلت گرم... آری همان‌هایی که آرامش خاصی برای هدیه دادن دارند...آن‌هایی که باید دوستشان داشت و اتفاقاً بسیار اندک‌اند.یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم ، بریدیمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیمرم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیمکوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد استانگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیمسد باغ بهار است و صلای گل و گلشنگر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیمسرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافلهان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیموحشی سبب دوری و این قسم سخنهاآن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم «وحشی»
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشدزنده در گور غزلهای فراوان باشدنظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریختنکند زلف تو یک وقت پریشان باشدسایه ی ابر پی توست دلش را مشکنمگذار این همه خورشید هراسان باشدمگر اعجاز جز این است که باران بهشتزادگاهش برهوت عربستان باشدچه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ستتا مسلمان شود انسان اگر انسان باشدفکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنهاراز خندیدن یک کودک چوپان باشد
  • ۰
  • ۰

مرغ سحر...

به نام خالق بی همتاای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد... حرف آخر.
  • vahid hajiloo