به نام خدا
ادامه از نقطه خروج 3 ...
از این به بعدش رو به دلیل مسائل شخصی خلاصه و مختصر و مفید می نویسم و البته اینکه حوصله شما هم سر نره.
خلاصه بعد از اون مصاحبه ی اولیه توی محل قرار -شما بخوانید نقطه ی ورود- که هوا هم تاریک شده بود بلند شدیم که راه بیافتیم بریم طرف محل اسکان. تو مسیر حرکت ی سری صحبت ها و اتفاقات ریزی افتاد که واردش نمیشم و میریم سر اصل مطلب. بعد از اینکه راه افتادیم گفتن که الآن که رسیدیم شخص آقای دکتر -منابع انسانی- برای خیر مقدم میان خوابگاه. ما هم گفتیم باشه بریم ببینیم... البته سؤالات زیادی از این بندگان خدا کردم که درمانده شده بودن و علناً پرت و پلا می گفتن انقدر سوادشون بالا بود از جمله همین که گفتم آقا شما مگه تو شرکتتون ساعات کاری ندارین؟ یا مگه اصلاً خانواده و خونه زندگی ندارین تا این موقع اینجایین یا مثلاً آقای دکتر مگه خونه زندگی نداره که اینجا پلاسه این وقت... که مثلاً می گفتن نه این ی دوره است و از این حرفا. بعد تو مسیر که می رفتیم گفتن که اینجا خوابگاه مدیران ارشده و چند نفری که می بینید احتمالاً اونجا از مدیران شعب شهر های دیگه هستن که برای دوره ی آموزشی و ارتقای رتبه اومدن. -که البته اونا رو هم رفتیم و دیدیم و خیلی آدمای مطرحی نبودن بجز یک نفر که آدم با سوادی بود و نمی دونم چطوری شده بود که توی اون جمع مونده بود و دوام آورده بود-
بگذریم.
تو مسیر که داشتیم پیاده می رفتیم گفتم خوب اگه دوره با ماشین بریم، شما تصور کنید من از صبح سرپا بودم و طبیعتاً خسته هم بودم. که طرف گفت نه نزدیکه، از دوستم هم مجدداً چند دقیقه بعد پرسیدم که کجاست گفت بلد نیستم این منطقه رو و این خوابگاه مدیران ارشده و من نرفتم تا حالا.
حالا اینا هر دو داشتن دروغ می گفتن. که بعداً متوجه شدم.
تو مسیر از بسیاری از افراد آدرس پرسید و مسیریابی کرد به ظاهر ولی می گفت بلدم و خیلی وقته نرفتم و از این حرفا ولی مسأله این نبود اصلاً چون واقعاً هر دوتاشون هم بلد بودن اونجا رو و این افرادی هم که سر مسیر داشتن باهاشون حرف می زدن و صحبت می کردن مهره های خودشون بود که عین چک لیست داشتن حضوری میزدن و از وضعیت اطراف مطمئن می شدن که کسی دنبالمون نیست یا خوب تونستن منو گم و گور کنن که تو شب مثلاً خسته ام هستم یاد نگیرم مسیر رو ...
با این حال چند نفر رو چک کردن و حتی چند تا خیابون رو الکی رفتیم و از خیابون بغلی دوباره برگشتیم به نقطه ی اول حالا فرض کنید نقطه ی شروع این سمت خیابان بود و نقطه ای که برگشتیم اول مسیر اون سمت خیابان که مثلاً کسی نفهمه، که من اعتراض کردم که عذرخواهی کردن و گفتن اشتباه اومدیم که اینم جزئی از برنامه بود. یعنی این سؤال و جواب ها اکثراً پیش بینی شده بود. خلاصه وقتی رسیدیم دیدم ی خونه ای رو اجاره کردن توی تهران پارس که زیادم کار حرفه ای نبود ولی گویا چون بیشتر از یک هفته قرار نبوده اونجا بمونیم این ریسک رو کرده بودن و قطعاً موقت بود و محل اصلی اقامت این تیم نبوده و نیست.
وقتی هم که می خواستیم داخل بشیم با رعایت موارد و مسائل امنیتی یکی یکی و جدا جدا واردمون کردن و به یکی از بچه ها هم گفتن که ی دوری اینجا بزن بیرون چند دقیقه دیگه بیا.
که نهایتاً رفتیم داخل خونه محل اسکان.
فعلاً تا اینجا بمونه تا بقیه رو بعداً می گم.
ادامه دارد...