دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

نقطه خروج 4

به نام خدا

ادامه از نقطه خروج 3 ...

 

از این به بعدش رو به دلیل مسائل شخصی خلاصه و مختصر و مفید می نویسم و البته اینکه حوصله شما هم سر نره.

خلاصه بعد از اون مصاحبه ی اولیه توی محل قرار -شما بخوانید نقطه ی ورود- که هوا هم تاریک شده بود بلند شدیم که راه بیافتیم بریم طرف محل اسکان. تو مسیر حرکت ی سری صحبت ها و اتفاقات ریزی افتاد که واردش نمیشم و میریم سر اصل مطلب. بعد از اینکه راه افتادیم گفتن که الآن که رسیدیم شخص آقای دکتر -منابع انسانی- برای خیر مقدم میان خوابگاه. ما هم گفتیم باشه بریم ببینیم... البته سؤالات زیادی از این بندگان خدا کردم که درمانده شده بودن و علناً پرت و پلا می گفتن انقدر سوادشون بالا بود laugh از جمله همین که گفتم آقا شما مگه تو شرکتتون ساعات کاری ندارین؟ یا مگه اصلاً خانواده و خونه زندگی ندارین تا این موقع اینجایین یا مثلاً آقای دکتر مگه خونه زندگی نداره که اینجا پلاسه این وقت... که مثلاً می گفتن نه این ی دوره است و از این حرفا. بعد تو مسیر که می رفتیم گفتن که اینجا خوابگاه مدیران ارشده و چند نفری که می بینید احتمالاً اونجا از مدیران شعب شهر های دیگه هستن که برای دوره ی آموزشی و ارتقای رتبه اومدن. -که البته اونا رو هم رفتیم و دیدیم و خیلی آدمای مطرحی نبودن بجز یک نفر که آدم با سوادی بود و نمی دونم چطوری شده بود که توی اون جمع مونده بود و دوام آورده بود-

بگذریم.

تو مسیر که داشتیم پیاده می رفتیم گفتم خوب اگه دوره با ماشین بریم، شما تصور کنید من از صبح سرپا بودم و طبیعتاً خسته هم بودم. که طرف گفت نه نزدیکه، از دوستم هم مجدداً چند دقیقه بعد پرسیدم که کجاست گفت بلد نیستم این منطقه رو و این خوابگاه مدیران ارشده و من نرفتم تا حالا.

حالا اینا هر دو داشتن دروغ می گفتن. که بعداً متوجه شدم.

تو مسیر از بسیاری از افراد آدرس پرسید و مسیریابی کرد به ظاهر ولی می گفت بلدم و خیلی وقته نرفتم و از این حرفا ولی مسأله این نبود اصلاً چون واقعاً هر دوتاشون هم بلد بودن اونجا رو و این افرادی هم که سر مسیر داشتن باهاشون حرف می زدن و صحبت می کردن مهره های خودشون بود که عین چک لیست داشتن حضوری میزدن و از وضعیت اطراف مطمئن می شدن که کسی دنبالمون نیست یا خوب تونستن منو گم و گور کنن که تو شب مثلاً خسته ام هستم یاد نگیرم مسیر رو ...

با این حال چند نفر رو چک کردن و حتی چند تا خیابون رو الکی رفتیم و از خیابون بغلی دوباره برگشتیم به نقطه ی اول حالا فرض کنید نقطه ی شروع این سمت خیابان بود و نقطه ای که برگشتیم اول مسیر اون سمت خیابان که مثلاً کسی نفهمه، که من اعتراض کردم که عذرخواهی کردن و گفتن اشتباه اومدیم که اینم جزئی از برنامه بود. یعنی این سؤال و جواب ها اکثراً پیش بینی شده بود. خلاصه وقتی رسیدیم دیدم ی خونه ای رو اجاره کردن توی تهران پارس که زیادم کار حرفه ای نبود ولی گویا چون بیشتر از یک هفته قرار نبوده اونجا بمونیم این ریسک رو کرده بودن و قطعاً موقت بود و محل اصلی اقامت این تیم نبوده و نیست.

وقتی هم که می خواستیم داخل بشیم با رعایت موارد و مسائل امنیتی یکی یکی و جدا جدا واردمون کردن و به یکی از بچه ها هم گفتن که ی دوری اینجا بزن بیرون چند دقیقه دیگه بیا.

که نهایتاً رفتیم داخل خونه محل اسکان.

فعلاً تا اینجا بمونه تا بقیه رو بعداً می گم.

 

ادامه دارد...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی