دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۴۷ مطلب با موضوع «مسائل روز کشور» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

به نام خدا

 

انتصاب سرپرست -بخوانید رئیس جدید- دانشگاه بوعلی سینا ی همدانو توسط وزیر علوم جناب پروفسور زلفی گل عزیز تبریک می گم.

البته به نظرم اینم از سری اقدامات انقلابی دکتر زلفی گل هستش.

ایشون وقتی خودش رئیس دانشگاه بود، دکتر رضوان معاونت فرهنگی بود و چه بلاهایی که سر فرهنگ و دانشجوها نیاورد...

حالا هم که دکتر زلفی گل شده وزیر ایشون رو کرده رئیس دانشگاه که امیدوارم حکمشو نزنه و کس دیگه ای رو بعنوان ریاست دانشگاه بوعلی معرفی کنه که بعید می دونم البته.

خلاصه خدا به داد دانشجوهای جدید برسه مخصوصاً کارشناسی، ما که دیگه نیستیم.

 

دوستان اگه نمی دونید معاونت فرهنگی چیکار می کنه، باید خدمتتون بگم که هر چیزی که به رفاه دانشجویان مربوطه زیر نظر معاونت فرهنگیه و نه معاونت دانشجویی، معاونت دانشجویی بحث علمی هست و نه رفاهی.

  • ۰
  • ۰

نقطه خروج 5

به نام خدا

ادامه از نقطه ی خروج 4 ...

 

خلاصه با اتخاد بسیاری از تدابیر امنیتی شدید وارد شدیم...

حالا وارد که شدیم دو نفر بودن اونجا ما هم که سه نفر بودیم شدیم پنج نفر. ی آپارتمان کوچک بود که دو تا اتاق کوچک داشت و ی حال و ی آشپزخونه و سرویس و البته بالکنی که به آشپزخونه چسبیده بود.

راستی یکی از دلایلی که برای حضور چند روزه در مصاحبه و به قول خودشون مصاحبه ی چند روزه یا دوره ی کار آموزی یک هفته ای هم قرنطینه کردن افراد بود به دلیل مشخص شدن اعتیاد به مواد خاص و ... .

بله می گفتم، وارد که شدیم ما رو راهنمایی کردن داخل یکی از این اتاق ها و گفتن بشینید استراحت کنید تا الآن آقای دکتر تشریف می آورند. بالأخره ایشون اومد و شدیم شش نفر. آدم خیلی فهمیده و با سوادی نبود و صرفاً از بالادستی ها چند تا جمله و سخن رانی های چند ساعته رو یاد گرفته بود و البته ی سری مسائل و موارد و اطلاعات و اعداد و ارقام رو هم حفظ کرده بود. اکثر صحبت ها و جملات از پیش تعیین شده و حفظی بود بعلاوه چند بیت از مولانا برای چاشنی کار.

حالا وقتی با دوستم تنها می شدیم این ایرادات رو می گرفتم که اونم می گفت ما پژوهش گر ها روحیه ی پژوهش داریم و چون دانشگاهی هستیم ی خورده سخت گیریم و دوست داریم مسائل رو برای خودمون پیچیده اش کنیم. یعنی می گفت خودتو اذیت می کنی و کلنجار میری این شرکت هیچ ایرادی نداره. هیچی دیگه با ی آشنایی مختصر چون دیر وقت هم بود رفتیم گرفتیم خوابیدیم.

  • ۰
  • ۰

نقطه خروج 4

به نام خدا

ادامه از نقطه خروج 3 ...

 

از این به بعدش رو به دلیل مسائل شخصی خلاصه و مختصر و مفید می نویسم و البته اینکه حوصله شما هم سر نره.

خلاصه بعد از اون مصاحبه ی اولیه توی محل قرار -شما بخوانید نقطه ی ورود- که هوا هم تاریک شده بود بلند شدیم که راه بیافتیم بریم طرف محل اسکان. تو مسیر حرکت ی سری صحبت ها و اتفاقات ریزی افتاد که واردش نمیشم و میریم سر اصل مطلب. بعد از اینکه راه افتادیم گفتن که الآن که رسیدیم شخص آقای دکتر -منابع انسانی- برای خیر مقدم میان خوابگاه. ما هم گفتیم باشه بریم ببینیم... البته سؤالات زیادی از این بندگان خدا کردم که درمانده شده بودن و علناً پرت و پلا می گفتن انقدر سوادشون بالا بود laugh از جمله همین که گفتم آقا شما مگه تو شرکتتون ساعات کاری ندارین؟ یا مگه اصلاً خانواده و خونه زندگی ندارین تا این موقع اینجایین یا مثلاً آقای دکتر مگه خونه زندگی نداره که اینجا پلاسه این وقت... که مثلاً می گفتن نه این ی دوره است و از این حرفا. بعد تو مسیر که می رفتیم گفتن که اینجا خوابگاه مدیران ارشده و چند نفری که می بینید احتمالاً اونجا از مدیران شعب شهر های دیگه هستن که برای دوره ی آموزشی و ارتقای رتبه اومدن. -که البته اونا رو هم رفتیم و دیدیم و خیلی آدمای مطرحی نبودن بجز یک نفر که آدم با سوادی بود و نمی دونم چطوری شده بود که توی اون جمع مونده بود و دوام آورده بود-

بگذریم.

  • ۰
  • ۰

نقطه خروج 2

تا بارگزاری کامل تصویر شکیبا باشیدبه نام خدا

ادامه از نقطه خروج 1...

 

خوب تا اینجا پیش رفتیم قضیه رو که قرار شد از کارگزینی موقعیت های شغلی خالی رو سؤال کنه و بهم خبر بده.

فردای اون روز تماس گرفت و گفت نیرو می خوان. منتها چند روز صبر کن سرشون شلوغه فعلاً بذار با نیروهای جدید که قراره بگیرن شما رو هم دعوت می کنن مصاحبه منم اینجا پیگیرم دوباره در تماسیم تا اطلاع بدم بهت چیکار کن.

واقعیت اینه که من هنوز نمی دونستم قراره کجا بریم و چیکار کنیم و همه ی این مسائل رو اعتمادی بود که به دوست قدیمی ام داشتم.

چند روز بعد زنگ زد و گفت الآن پیش رئیس نیروی انسانی بودم و صحبت کردم و ی قول هایی ازش گرفتم در مورد شما. همین الـآن ی زنگ بهش بزن و باهاش صحبت کن و اسم و شماره تلفنش رو بهم داد.

جالبه بدونید مدیریت منابع انسانی ی شرکت خیلییییییی بزرگ خطش اعتباری بود و قطعاً نامش هم فیک بود و اون چیزی نبود که به من گفته بودن. خوب منم تماس گرفتم و ی چند دقیقه ای صحبت کردیم و هیچی دیگه گفت باشه بهت اطلاع میدم برای مصاحبه حضوری بیای. بعدش دوستم زنگ زد و گفت ی فرمی هست اینجا می خوام از طرف تو پرش کنم و مشخصات کاااااامل گرفت ازم. حالا بعدش گفت اینجا مصاحبه اینجوری نیست بیای نیم ساعت صحبت کنیم و بری. مصاحبه یک هفته حد اقل طول می کشه و به نوعی کارآموزی هم هست نه تنها مصاحبه.

هیچی دیگه منم ی خورده عجیب بود برام ولی خوب بیشتر از روی کنجکاوی هم که شده گفتم باشه و قبول کردم.

البته خوب بیکاریم هم در اون قضیه بی تأثیر نبوده و ته دلم ی امید کوچیک هم داشتم که برم و کار خوبی باشه و قبول کنم با اینکه هنوز واقعاً نمی دونستم چه کاریه. در همین حد که شرکت تولید لوازم ورزشی هست که بعداً متوجه شدم اسم هم جعلیه و اسم ی شرکت دیگه است که اون شرکت اصلی اظهار بی اطلاعی از این قضیه کردن...

بگذریم.

  • ۰
  • ۰

نقطه خروج

به نام خدا

این یک داستان تخیلی و ساخته و پرداخته ذهن نویسنده نیست.
روایتی است آزاد از یک سفر...

با ما همراه باشید.

ماجرا از یک استوری شروع شد.

یکی از دوستان از سفر خودش استوری گذاشته بود.

کنجکاو شدم که کجا به سلامتی؟
گفت میرم فلان شهر، کار پیدا کردم. - بنده خدا چند وقتی بود دنبال کار خوب بود، از مجموع 3-4 سالی که وارد بازار کار شده بود. مدام تغییر شغل می داد و از این شاخه به اون شاخه می پرید، کار مورد علاقه اش رو پیدا نکرده بود هنوز. از کار در رشته ی تحصیلیش بگیر تا کار در شغل های مختلف از بازاریابی و تولید محتوا بگیر تا بازیافت مواد و کارهای تخصصی تو رشته ی خودش و... . در شهرهای مختلف کار کرده بود جاهای مختلف و افراد مختلف رو باهاشون همکار شده بود و خلاصه همه و همه ی این کارها هنوز نتونسته بود راضیش کنه چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ روحی و اون حس رضایت درونی از خودش و کارش و البته به قول و گفته ی خودش اون حس مفید بودن و البته امنیت شغلی.-

بگذریم، گفت کار پیدا کردم و خیلی هم گویا موقعیت خوبیه و دارم میرم دنبال زندگیم. ما هم برای این دوست قدیمی آرزوی موفقیت و توفیق روز افزون کردیم و به خدا سپردیمش.

این مسأله رو هم بگم رفاقت ما با این دوست قدیمی بر میگرده به حدود 8-9 سال پیش و دوران دانشجویی، پسر خوب و مقیدی بود، از انسان های شریف و با وقار که ما با هم در دوران دانشجویی همکاری هایی هم داشتیم در زمینه ی کارهای تشکیلاتی و البته بیرون از دانشگاه بعنوان کسب و کار و... . کلاً برای من فرد قابل اعتمادی به حساب می آمد.

این ماجرای استوری گذشت و ی مدت بعد...

همه چیز با یک تماس ادامه پیدا کرد:

دیدم گوشیم زنگ می خوره، همون دوستم بود. برای احوال پرسی زنگ زده بود. بعد از گفتگوی مختصری اندر جویای احوالات همدیگه شدن. از کارش پرسیدم که آیا موفقیت آمیز بوده و راضی هست از کار جدیدش؟

بد نبوده کارش گویا و با هم که صحبت می کردیم به طور کلی احساس خرسندی و رضایت کرد و از این ناراحت بود که چرا تا الآن وقت و عمرش تلف شده و این کار و کارهای مشابه رو نتونسته بود به دست بیاره. فلذا ی بغض خاصی تو گلوش بود و نتونست زیاد صحبت کنه. اما ی جمله گفت وقتی در مورد نوع کارش پرسیدم: فعلاً معلوم نیست کارم چیه و تو کدوم قسمت قراره کار کنم و واقعیتش هنوز حتی نمی دونم اینجا چیکار می کنن تو این شرکت، ولی پول خوبی میدن و از درآمدم راضی ام.

  • ۰
  • ۰

خداحافظی

به نام خداچند روزی است که از طرف میهن بلاگ اعلام شده که قراره تا چند روز بعد سرورهای میهن بلاگ برای همیشه خاموش بشه.و اینم پست خداحافظی من.ی وبلاگ نویس قدیمی.درست یادم نیست 15 یا 16 سال پیش بود؛ من دبیرستانی بودم و سرویس وبلاگدهی میهن بلاگ تازه کار خودش رو آغاز کرده بود. اون موقع ها فقط دو تا سرویس پرشین بلاگ و بلاگفا بودن و بیشتر سرویس های وبلاگدهی کنونی هنوز متولد نشده بودند. میهن بلاگ بسیار تبلیغات می کرد برای گرفتن کاربر جدید و امثال ما که خیلی حرفه ای نبودیم و از رنکینگ و رتبه ی گوگل و الکسا و ... زیاد سر در نمی آوردیم و همچنین با ابزار آلات حرفه ای وبلاگ نویسی و ... آشنا نبودیم و از طرفی کشور ما هم مثل همیشه تحریم بود و نمی تونستیم از سرویس های خارجی مثل وبلاگدهی گوگل یا همون بلاگر استفاده کنیم. این شد که ما هم مثل خیلی های دیگه اومدیم اینجا و عضوی از میهن بلاگ شدیم...و حالا بعد از حدود 15 سال وبلاگ نویسی، با تأسف خبر تعطیلی این سرویس خوب رو می شنویم.البته که خبری ناراحت کننده است. من مثل خیلیا نمی خوام طلبکار باشم از میهن بلاگ که چرا و چرا که مثلا ما 15 سال زحمت کشیدیم برای وبلاگمون یا مثلاً رنک گوگل کرفتیم و به پیج رنک 3 رسیدیم و از این حرفا. می خوام اون طرف قضیه رو هم با هم ببینیم و یک طرفه به قاضی نریم. شاید کم نبودند کسانی که با انتشار محتواهای بیهوده و جعل و اکاذیب و مستهجن و و و باعث بازخواست صاحب این سرویس شدن. نمونه اش همین مورد آخر که مدیر میهن بلاگ بازداشت شد. پس باید به همه موارد دقت کرد. خوب تیم پشتیبانی میهن بلاگ گفته که بخاطر قدیمی بودن سرور ها و هزینه های بالای بروز رسانی و نبود درآمد داره اینکارو می کنه که اینم ی روی سکه است.من از همین تریبون به همه ی عوامل میهن بلاگ خسته نباشید میگم و خدا خیرتون بده بابت این 15 سال.و در نهایت خدا حافظ از همگیالبته به زودی همین وبلاگ رو در طرح و شکل جدید در سرویس بیان راه اندازی خواهم کرد و آدرس جدید در همین چند روزه ی آخر میهن بلاگ همین جا قرار خواهم داد.یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
به نام خداشد نیمه ی شعبان و جهان گشت جواناز مقدم پاک آن ولی سبحانآن پرده نشین کاخ وحدت امروزبنمود رخ از پرده و گردید عیانولادت امام زمان (ع) مبارک بادیاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
به نام خدالعنت به این کرونا ویروس، کلاً دست آدمو بسته و نمیشه هیچ کاری کرد. نه میشه بری جایی، نه کسی میاد، نه میشه کاری کرد.نه می‌تونی بری بیرون، نه می‌تونی نری بیرون. نه میشه رفت دیدن دوستان، نه میشه مسافرت رفت. حالا بازار و خرید و غیره هم که بمونه.حالا خوبه مدارسو تعطیل کردن بچه ها نمیرن جایی وگرنه همه‌مون گرفته بودیم تا حالا. به نظرم ادارات و مراکز دولتی رو هم تعطیل می‌کردن ی بار شهر تعطیل میشد دیگه. این اواخر هم که همه چیزو قدغن کردن.                                                               یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

سخن روز

به نام خداامام علی علیه السلام:«علم اندوزی بهتر از ثروت اندوزی است.»و اما کرونا:آخرین خبر اینکه، همدان تا حالا 5 نفر گرفتن.کیت تشخیص طبی کرونا هم تو کشورمون طراحی و ساخته شد.همه بسیج شدن کمک کنن به بهبود این بحران.                                                                          یاعلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
به نام خدااین کرونا هم شده معضلیا! هر کسی ی چیزی میگه!آخرین شنیده‌ها از این قراره که اینم کار خودشونه... البته منظور خود چینی‌هاست.میگن چین این کارو کرده تا ی مقدار از بدهی‌های خارجی رو بده و ی مقدار هم از بار مالی دولت که ناشی از افراد مسن و ضعیف جامعه است رو کاهش بده.ولی در کل ی عده‌ای هم که دارن این قضایا رو ربطش میدن به جریان فراماسونری (مطابق پیش‌بینی قدیمی انیمیشن سیمپسون‌ها) که همه‌اش از قبل برنامه‌ریزی شده. البته این مورد اتفاقاً به نظر منطقی‌تر میاد.به هر حال فراماسون داره به آرامی و با خونسردی تمام کار خودشو می‌کنه و ما هنوز در پی تحدی طلبی و رجز خوانی‌مون هستیم.یاد ی جمله‌ی قدیمی افتادم:نعره‌ی هیچ شیری خانه‌ای رو خراب نمی‌کنه ولی امان از سکوت موریانه‌ها                                                                                                                  یاعلی
  • vahid hajiloo