دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۲ مطلب با موضوع «نقد کتاب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
موضوع کتاب: ادبیات ایرانیمؤلف:صادق کرمیارناشر: کتاب نیستان ,تاریخ نشر:  ۱۳۸۸تعداد صفحات: ۳۳۶شابک: 978-964-337-514-0توضیحات:«نامیرا»، کتابی که رهبر انقلاب برای شناخت فتنه سفارش کردند این اثر درباره دختر و پسری جوانی است که بین سرداران بزرگ برای حمایت از امام حسین (ع) و یزید تردید دارند؛ در ادامه داستان، این دو جوان طی استدلال‌های مختلف به حقانیت امام حسین (ع) پی می‌برند. به گفته نویسنده کتاب، این داستان پس از دو سال تحقیق نوشته شده است و برای نوشتن آن، آثار تحلیلی که درباره امام حسین (ع) و قیام او و نیز کتاب‌های مقاتل را مطالعه کرده است. نوشتن داستانی که مخاطب، آخرش را می‌داند کار آسانی نیست. و اینجاست که نویسنده با نگاه درست به عاشورا و استفاده از عنصر «رمانس» به خوبی بهره‌گرفته است. بیش از هر چیز اسم کتاب است که خواننده را مشغول می‌کند؛ ابتدا به ذهن می‌رسد «نامیرا» فقط اسمی هنری است که برای جلب مخاطب انتخاب شده و یا ناشر و نویسنده خواسته‌اند ابهام داستان را زیاد کنند. اما کتاب را که تا انتها بخوانی معلوم می‌شود «نامیرا» ریشه در مفهوم «کل یوم‌ عاشورا و کل ارض کربلا» دارد. مفهومی که می‌گوید پهنه‌ی سرزمین کربلا به اندازه‌ی کل زمین وسعت پیدا کرده و عاشورا همیشه نمیراست. «نامیرا» داستانی شخصیت‌محور است؛ رمانی با خرده‌روایت‌هایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدم‌ها. این روزگار است که آدم‌ها را در محک انتخاب شدن و انتخاب کردن می‌گذارد و نویسنده‌ی نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسنده‌ی کتاب را به سبک رمان‌های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می‌کند، تصویرسازی می‌کند، شخصیت‌ها را یک به یک وارد داستان می‌کند، آن‌ها را معرفی می‌کند و با داستان پیش می‌برد. «نامیرا» اسیر اختلاف روایت‌های تاریخی نشده و البته از عقبه‌ی تحقیقی درستی بهره برده است. نوشتن داستانی که مخاطب، آخرش را می‌داند کار آسانی نیست. و اینجاست که کرمیار با نگاه درست به عاشورا و استفاده از عنصر «رمانس» به خوبی بهره‌گرفته است. دریغ جدی اینجاست که ای کاش سریال «مختارنامه» را بعد از خواندن «نامیرا» می‌دیدیم تا باورمان شود در کوفه‌ای که ۱۸هزار نامه برای امام حسین علیه‌السلام ارسال می‌شود چطور یکباره ورق بر می‌‌گردد و آدم‌هایی که تا دیروز مشتاق استقبال از پسر پیامبر و علی علیهماالسلام بودند، ناگهان با زرق و برق سکه‌های پسر مرجانه پشت او را خالی کردند، سفیرش را ‌کشتند و بزرگان کوفه ناگهان یار قدیمی ابن‌زیاد شدند؟ 
  • ۰
  • ۰
داستان رستم و اسفندیار یکی از زیباترین داستان های شاهنامه است. حکایت غم انگیز میان دو نسل؛ کشمکش میان پیر و جوان، گوهر و هنر، شاهزاده و جهان پهلوان، رویین تن و آسیب پذیر، نوخاسته و مستعفی، و بالآخره کشمکش بر سر آزادی خواهی و اسارت طلبی است و از آنجا شروع می شود که: اسفندیار رویین تن، شاهزاده ی پهلوان ایرانی که از عهدشکنی های پدرش گشتاسب، به تنگ آمده است، با حالتی دژم نزد مادر خود کتایون رفته و شکوه می کند که: " با من همی بد کند شهریار " زیرا پیش از این پاداش موفقیّت مرا در چندین مأموریت مهم، پادشاهی ایران زمین دانسته، ولی پس از انجام مأموریت به قول خود عمل نکرده است.   ز بلبل شنیدم یکی داستان / که برخواند از گفته ی باستان که چون مست بازآمد اسفندیار / دژم گشته از خانه ی شهریار کتایون قیصر که بُد مادرش / گرفته شب و روز اندر برش چو از خواب بیدار شد تیره شب /  یکی جام می خواست و بگشاد لب چنین گفت با مادر اسفندیار /  که با من همی بد کند شهریار   گشتاسپ، سخت دلبسته ی تاج و تخت است و آخرین شرط دستیابی اسفندیار به اورنگ شاهی را به بند کشیدن رستم عنوان می کند و با این شرط به دست خود، پسر پهلوانش را روانه ی ستیز با مرگ می کند.   بفرزند پاسخ چنین داد شاه /  که از راستی بگذری نیست راه بگیتی نداری کسی را همال /  مگر بی خرد نامور پور زال سوی سیستان رفت باید کنون /  بکار آوری زور و بند و فسون برهنه کنی تیغ و کوپال را /  ببند آوری رستم زال را   اگر رستم از هفت خان گذشته است، اسفندیار هم هفت خانی دیگر را پشتِ سر گذارده است. اگر رستم در کسوت بازرگانان به نجّات بیژن شتافته، اسفندیار نیز در هیئت بازرگانان به نجات خواهران رفته است. اسفندیار نماینده ی اتّحاد دین و دولت است. او پرورده ی تعبّد است. زرتشت او را کمر بسته خود کرده است. او رویین تن است و هیچ سلاحی بر تنش کارگر نمی افتد. برازنده ترین فرد زمان خود است. چشم و چراغ خانواده ی کیان است. اسفندیار شاهزاده ی موبد است، نوآور است، ساده دل و مغرور است. هم شاهزاده است و هم جهان پهلوان؛ دو صفتی که در شاهنامه جز در او در کس دیگری جمع نشده است. سرد و گرم روزگار را چشیده، نه تنها در بزم و رزم، بلکه در گیرودار زندگی و سیاست نیز مدّتی از عمرش را در غُل و زنجیر گذرانده است. لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی است. ذاتاً لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی و غرور است. ذاتاً مردی صریح و ساده دل است... . اسفندیار و رستم تنها جهان پهلوانانی هستند که لقب تهمتن دارند.