دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۱۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
منم زیباکه زیبا بنده ام را دوست می دارمتو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گویدترا در بیکران دنیای تنهایانرهایت من نخواهم کردرها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خودتو غیر از من چه میجویی؟تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانمتو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کنکه من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
  • ۰
  • ۰
داستان رستم و اسفندیار یکی از زیباترین داستان های شاهنامه است. حکایت غم انگیز میان دو نسل؛ کشمکش میان پیر و جوان، گوهر و هنر، شاهزاده و جهان پهلوان، رویین تن و آسیب پذیر، نوخاسته و مستعفی، و بالآخره کشمکش بر سر آزادی خواهی و اسارت طلبی است و از آنجا شروع می شود که: اسفندیار رویین تن، شاهزاده ی پهلوان ایرانی که از عهدشکنی های پدرش گشتاسب، به تنگ آمده است، با حالتی دژم نزد مادر خود کتایون رفته و شکوه می کند که: " با من همی بد کند شهریار " زیرا پیش از این پاداش موفقیّت مرا در چندین مأموریت مهم، پادشاهی ایران زمین دانسته، ولی پس از انجام مأموریت به قول خود عمل نکرده است.   ز بلبل شنیدم یکی داستان / که برخواند از گفته ی باستان که چون مست بازآمد اسفندیار / دژم گشته از خانه ی شهریار کتایون قیصر که بُد مادرش / گرفته شب و روز اندر برش چو از خواب بیدار شد تیره شب /  یکی جام می خواست و بگشاد لب چنین گفت با مادر اسفندیار /  که با من همی بد کند شهریار   گشتاسپ، سخت دلبسته ی تاج و تخت است و آخرین شرط دستیابی اسفندیار به اورنگ شاهی را به بند کشیدن رستم عنوان می کند و با این شرط به دست خود، پسر پهلوانش را روانه ی ستیز با مرگ می کند.   بفرزند پاسخ چنین داد شاه /  که از راستی بگذری نیست راه بگیتی نداری کسی را همال /  مگر بی خرد نامور پور زال سوی سیستان رفت باید کنون /  بکار آوری زور و بند و فسون برهنه کنی تیغ و کوپال را /  ببند آوری رستم زال را   اگر رستم از هفت خان گذشته است، اسفندیار هم هفت خانی دیگر را پشتِ سر گذارده است. اگر رستم در کسوت بازرگانان به نجّات بیژن شتافته، اسفندیار نیز در هیئت بازرگانان به نجات خواهران رفته است. اسفندیار نماینده ی اتّحاد دین و دولت است. او پرورده ی تعبّد است. زرتشت او را کمر بسته خود کرده است. او رویین تن است و هیچ سلاحی بر تنش کارگر نمی افتد. برازنده ترین فرد زمان خود است. چشم و چراغ خانواده ی کیان است. اسفندیار شاهزاده ی موبد است، نوآور است، ساده دل و مغرور است. هم شاهزاده است و هم جهان پهلوان؛ دو صفتی که در شاهنامه جز در او در کس دیگری جمع نشده است. سرد و گرم روزگار را چشیده، نه تنها در بزم و رزم، بلکه در گیرودار زندگی و سیاست نیز مدّتی از عمرش را در غُل و زنجیر گذرانده است. لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی است. ذاتاً لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی و غرور است. ذاتاً مردی صریح و ساده دل است... . اسفندیار و رستم تنها جهان پهلوانانی هستند که لقب تهمتن دارند.  
  • ۰
  • ۰
السّلام ای هادی دلها علی اول طومار هر املا علیدر سرای دل سهی سرور علیای امام اوّل و مولا علی وی عوالم را عمادِ داد و عدل سالک سرمد گل گلها علی آمر مهر ومه و حور و ملک دوم آل کسا والا علیهم طلوع مهر و هم ماه مسا هم سحر ها را سرور آرا علی ای امم را هم مراد و هم مددراح روح و لولو لالا علی محرم اسرار الله الصّمداسوه اسلامی و سلمی علیلوح و کرسی را مُمِدّ و داوریحامی دارا گدا اعمی علیهم ولیّ و هم وصیّ اعلمیصهر احمد همدم طاها علیهمسر امّ الائمّه طاهرهوالد دو گوهر اعلا علی هم دوای درد هر اهل دلیهم علوم وحی را دارا علی مولد وی در سرای کردگاردر مصلّی کرده سر سودا علی رادمردی رهروی عُلوی مرامدر دوعالم عالی و اولا علیعالمی عمّار در علم وعملداد هود و صالح و موسی علیراس کلّ ماسَوَالله ما حصل اول احمد دوّمی امّا علیهم صدای احمد و رام احدسلّمو صلّی علی مهما علیواله مهر علیّ اعلممکرده در دلهای ما ماوا علی در سروده اسم را محروم دارکرد لاادری کلام ما علی مدح مولا کرده دل آسودهامدر لحد عالی دهد اعطا علیهر کسی دارد گلی ما سروریها علیٌ ها علیٌ ها علیحاج ناصر تبسمی اردبیلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

هدیه

  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

یا علی مدد

شد اول بهار هو یا علی مددهستیم بی قرار هو یا علی مددبرخیز و می بیار هو یا علی مددمی در پیاله کن بر ما حواله کنبا لطف هشت و چار هو یا علی مددیا مرتضی علی دین از تو منجلیمرعات کردگار هو یا علی مددای خاتم رسل دارای عقل کلدین از دو پایدار هو یاعلی مددبنموده قنبری از لطف همسریبا لطف هشت و چار هو یا علی مدد علی قنبری
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

علی میزان است....

علی راه سعادت ، روح دین استعلی تفسیر قرآن مبین استعلی تصویر آیات الهی استو این یعنی که او حبل المتین استعلی تابان ترین روح نماز استاز این رو او به دین رکن رکین استولایت بی علی معنا نداردعلی بر تارک دین چون نگین است
  • ۰
  • ۰

ماه رجب

ماه ماه من،بنده بنده ی من،و رحمت، رحمت من است؛هر که در این ماه مرا بخواند اجابت می کنم...و هرکه حاجات آورد، عطایش کنم"حدیث قدسی اقبال الاعمال 174"
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

رؤیای شیرین *

رؤیای شیرین  خبر رسید که  همسر حجت الاسلام روحانی، رییس جمهور، میزبان جشنی اشرافی بوده که در آن به چند صد مهمان، پنج سکه طلا بخشیده اند، مطربان نواخته و خوانده اند، دخترکان رقصیده اند، مانکنها به نمایش لباسهای چند میلیونی پرداخته اند و اینگونه ولادت بانوی دو عالم، فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزرگ داشته اند.  دوست داشتیم دست کم یکی از مسؤولانی که ما بر دین آنها هستیم، پس از شنیدن خبر شرکت بانو در جشن اشرافی همسر رییس جمهور، چنین نامه ای به او می نوشت:  امّا بعد. همسرم، به من خبر رسیده که همسر رییس جمهوری اسلامی ایران، تو را به سوری فراخوانده و تو نیز بدآنجا شتافته ای. سفره ای رنگین برایت افکنده کاسه ها پیشت نهاده، سکه ها تقدیمت کرده، دخترکان را به دست افشانی در مقابلت واداشته، جامه هایی همسنگ درآمد یک سال یک خانواده پیش رویت به نمایش گذاشته و ...  هرگز نمی پنداشتم که تو دعوت مردمی را اجابت کنی که بینوایان را از در می رانند و توانگران را بر سفره  می نشانند. آنان که دیگران را به صرفه جویی فرامی خوانند و خود در تجمل از یکدیگر پیشی می گیرند.
  • ۰
  • ۰
ای وای دوباره شام غربت سر زدچاووش عزا به خانه‌ی دل در زددر شهرِ جفا، مرد صفا تنها شدچهارم علی از دیار فانی پر زددل را شراره غم تو پر شرار کردداغ تو قلب خسته‌دلان، داغدار کردای سرو بوستان ولا از غم تو چرخجاری ز دیده اشک، چو ابر بهار کردبا کشتن تو قاتلت ای هادى اممخود را به نزد ختم رسل شرمسار کردجمعیـم مـا و لیک پریشان به یاد تووز مـا شکستـه‌تـر دل زهرا و بوترابیا هادی المضلـّین، کز مردم ضلالجسمت در التهاب و روانت در التهاب
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
ساغر زده ام ز جام باقر بشکفته لبم به نام باقر چشم همه روشن از جمالش آمد به جهان امام باقر  ***  ولادت با سعادت خورشید علم، مخزن الاسرار توحید، شکافنده معماهاى  وجود، حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام مبارک باد
  • vahid hajiloo