دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۶۶ مطلب با موضوع «ادبی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

توصیف خدا

پیش از اینها فکر می کردم خداخانه ای دارد کنار ابرهامثل قصر پادشاه قصه هاخشتی از الماس خشتی از طلاپایه های برجش از عاج وبلوربر سر تختی نشسته با غرورماه برق کوچکی از تاج اوهر ستاره، پولکی از تاج اواطلس پیراهن او، آسماننقش روی دامن او، کهکشانرعد وبرق شب، طنین خنده اشسیل وطوفان، نعره توفنده اشدکمه ی پیراهن او، آفتا ببرق تیغ خنجر او ماهتابهیچ کس از جای او آگاه نیستهیچ کس را در حضورش راه نیستپیش از اینها خاطرم دلگیر بوداز خدا در ذهنم این تصویر بودآن خدا بی رحم بود و خشمگینخانه اش در آسمان،دور از زمینبود، اما در میان ما نبودمهربان وساده و زیبا نبوددر دل او دوستی جایی نداشتمهربانی هیچ معنایی نداشتهر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدااز زمین، از آسمان، از ابرهازود می گفتند : این کار خداستپرس وجو از کار او کاری خداستهرچه می پرسی، جوابش آتش استآب اگر خوردی، عذابش آتش استتا ببندی چشم، کورت می کندتا شدی نزدیک، دورت می کندکج گشودی دست، سنگت می کندکج نهادی پای، لنگت می کندبا همین قصه، دلم مشغول بودخوابهایم، خواب دیو وغول بودخواب می دیدم که غرق آتشمدر دهان اژدهای سرکشمدر دهان اژدهای خشمگینبر سرم باران گرز آتشینمحو می شد نعره هایم، بی صدادر طنین خنده ی خشم خدا ...نیت من، در نماز و در دعاترس بود و وحشت از خشم خداهر چه می کردم، همه از ترس بودمثل از بر کردن یک درس بودمثل تمرین حساب وهندسهمثل تنبیه مدیر مدرسهتلخ، مثل خنده ای بی حوصلهسخت، مثل حل صدها مسئلهمثل تکلیف ریاضی سخت بودمثل صرف فعل ماضی سخت بود...تا که یک شب دست در دست پدرراه افتادم به قصد یک سفردر میان راه، در یک روستاخانه ای دیدم، خوب وآشنازود پرسیدم : پدر، اینجا کجاست ؟گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!گفت : اینجا می شود یک لحضه ماندگوشه ای خلوت، نمازی ساده خواندبا وضویی، دست و رویی تازه کردبا دل خود، گفتگویی تازه کردگفتمش، پس آن خدای خشمگینخانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟گفت : آری، خانه او بی ریاستفرشهایش از گلیم و بوریاستمهربان وساده و بی کینه استمثل نوری در دل آیینه استعادت او نیست خشم و دشمنینام او نور و نشانش روشنیخشم، نامی از نشانی های اوستحالتی از مهربانی های اوستقهر او از آشتی، شیرین تر استمثل قهر مهربان مادر استدوستی را دوست، معنی می دهدقهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهدهیچ کس با دشمن خود، قهر نیستقهری او هم نشان دوستی است......تازه فهمیدم خدایم، این خداستاین خدای مهربان وآشناستدوستی، از من به من نزدیک تراز رگ گردن به من نزدیک ترآن خدای پیش از این را باد بردنام او را هم دلم از یاد بردآن خدا مثل خیال و خواب بودچون حبابی، نقش روی آب بودمی توانم بعد از این، با این خدادوست باشم، دوست، پاک وبی ریامی توان با این خدا پرواز کردسفره ی دل را برایش باز کردمی توان درباره ی گل حرف زدصاف وساده، مثل بلبل حرف زدچکه چکه مثل باران راز گفتبا دو قطره، صد هزاران راز گفتمی توان با او صمیمی حرف زدمثل یاران قدیمی حرف زدمی توان تصنیفی از پرواز خواندبا الفبای سکوت آواز خواندمی توان مثل علفها حرف زدبا زبانی بی الفبا حرف زدمی توان درباره ی هر چیز گفتمی توان شعری خیال انگیز گفتمثل این شعر روان وآشنا :"پیش از اینها فکر می کردم خدا ..." منبع:کمند عشق:http://selseleyemoyedoost.blogfa.com
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
کشتی نوح در کربلا متلاطم می شود وقتی طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پیغمبر با یاران در کشتی نشسته و دنیا را گردش می کرد به سرزمین کربلا رسید کشتی دچار گرداب شد و زمین آن را به سوی خود می کشید و نوح از غرق شدن ترسید و دست به دعا برداشت و عرض کرد : پروردگارا من همه روی کره ی زمین را با کشتی زیر پا گذاشته ام و در هیچ جا دچار چنین گرفتاری نشدم که در این نقطه به آن مبتلا گشته ام . جبرئیل نازل شد و گفت : ای نوح اینجا سرزمینی است که حسین نوه ی محمد خاتم پیامبران و فرزند خاتم اوصیا را می کشند . نوح پرسید : قاتل او کیست ؟ جبرئیل گفت : قاتل او لعین آسمان های هفتگانه و زمین است . پس نوح هم چهار بار قاتل حسین (ع) را لعنت کرد و کشتی به سلامت از آن ورطه رهایی یافت و در جودی به زمین نشست . لوح تمسک به اهل بیت در کشتی نوح چون به تلاطم کشتی نوح اشاره شد لازم می دانیم به گزارش جالبی که از سوی باستان شناسی شوروی در مجله ی رسمی و پر تیراژ انقاد نیوز وب در شماره ی تشرین دوم سال 1953 منتشر شده اشاره ای شود زیرا این گزارش هم از نظر علمی و هم از لحاظ دینی به خصوص از نظر معتقدات مذهب تشیّع فوق العاده مهم و با ارزش است مخصوصاَ از جهت اینکه در کشوری این گزارش تهیه و منعکس و منتشر شده که معنویت را پشت سر گذارده و مادی گرایی را پیشه ساخته و اینک خلاصه ی گزارش مذکور از نظر مخاطبان می گذرد: موقعی که باستان شناسان شوروی در منطقه ی معروف به وادی قاف مشغول حفاری بودند در اعماق زمین به چند تخته پاره قطور و پوسیده برخوردند که معلوم شد این تخته ها از قطعات کشتی نوح بوده است و پس از دو سال کاوش تخته پاره ی دیگری یافتند که به صورت لوحی منقوش بوده و از قضا سالم و دست نخورده باقی مانده بود، سطور منقوش در آن لوح از ناشناخته ترین خطوط بود لذا اداره ی کل باستان شناسی شوروی هفت نفر از سرشناس ترین باستان شناس و اساتید خط و زبان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی و شناخت خط و مطالب آن نمود که این هیئت پس از 8 ماه مطالعه و بررسی و مقایسه ی حروف با نمونه ی سایر خطوط و کلمات به اتفاق گزارش کردند: 1-       این لوح مخطوط چوبی از جنس همان تخته های مربوط به کاوش قبلی و کلاً متعلق به کشتی نوح است. 2-    حروف و کلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است که در حقیقت ام اللغات ( ریشه ی لغات) و به سام بن نوح منسوب است. 3-    معنای این حروف و کلمات چنین است: ای خدای من و ای یار من ، به رحمت و کرمت مرا یاری نما. و به پاس خاطر این نفوس مقدسه :محمد، ایلیا( علی)، شبر*( حسن)، شبیر*(حسین)، فاطمه. آنان که همه ی بزرگان و گرامی اند، جهان به برکت آنها برپاست. به احترام نام آنها مرا یاری کن ، تنها تویی که می توانی مرا به راه راست هدایت کنی . بعداً ترجمه ی این کلمات به زبان انگلیسی در مجلات و جراید زیر منتشر شده است: 1-      مجله ی هفتگی « ویگلی میرر » لندن مورخه 28 دسامبر 1953 2-      مجله ی استار لندن مربوط به کانون دوم 1953 3-      روزنامه ی سن لایت منچستر شماره ی مربوط به کانون دوم 1953 4-      روزنامه ی ویکلی یبرر مورخه اول شباط 1954 5-      روزنامه ی الهدی قاهره مورخه 30 مارس 1953 ضمناً محدّث پاکستانی سید محمود گیلانی در کتاب «ایلیا مرکز نجات ادیان العالم » گزارش مذکور را به زبان اردو ترجمه و منعکس نموده و مجله ی بذره نجف در شماره های شوّال و ذی القعده 1385 آنرا از اردو به عربی ترجمه نموده است هم اکنون لوح مورد نظر در موزه ی مسکو در معرض دید توریست ها است. لازم به توضیح است که محل استقرار کشتی نوح به صریح آیه ی شریفه «واستوت علی الجودی» کوه جودی بوده که همان کوه آرارات است(ترکیه). زیرا این کوه به نام های مختلف نامیده شده است: کوه  نوح(فارسی)،کوه جودی(عربی)،اگریداغ(ترکی) و ماسیس(ارمنی )=مازیک و میزه زوزار(کوه کشتی) و دارای دو قله است به نام های نوح بزرگ و نوح کوچک که در مأخذ اسلامی اولی به نام جبل الحارث و دومی به جبل الحویرث موسوم است. منبع: به نقل از مکتب اسلام شماره 10 سال دوازدهم و شماره ی 1 سال سیزدهم. ............................................................. * در روایات آمده : اولین کسی که به نام حسن و حسین نامگذاری شدند فرزندان علی و فاطمه سلام الله علیها هستند که خدا این نام ها را از مردم پوشیده نگه داشته تا نونهالان علی و زهرا به این دو نامگذاری  شدند .« حسن و حسین دو نام از نام های اهل بهشت است که در جاهلیت هیچ کس به این نام ها نامیده نشده است .»
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
ابراهیم فدای حسین (ع) * ابن عباس گوید : خدمت رسول خدا(ص) بودم ؛ حسین (ع) روی زانوی راست پیامبر و ابراهیم پسر پیامبر روی زانوی چپ  حضرت نشسته بودند ، پیامبر گاهی حسین را می بوسید  و گاهی ابراهیم را که حالت وحی بر پیامبر دست داد پس از آن که حالت پیامبر عادی شد فرمود : جبرئیل از طرف پروردگار بر من فرود آمد و سلام پروردگارم را ابلاغ کرد و گفت : خدا می فرماید : این دو فرزند را برای شما باقی نمی گذارم باید یکی را فدای دیگری نمایی پیامبر به ابراهیم  نظر کرد و گریست . سپس فرمود : اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون میشوم ، اما اگر حسین بمیرد فاطمه محزون می شود و پدرش علی پسر عمویم اندوهناک می گردد و من نیز متأثر می شوم ، و من اندوه خود را بر حزن فاطمه و علی ترجیح می دهم ، جبرئیل ! ابراهیم قبض روح گردد ، ابراهیم را فدای حسین کردم . ابراهیم پس از سه روز بیماری وفات کرد ، رسول خدا (ص) هر گاه حسین را می دید او را به سینه می چسباند و می بوسید و لبان حسین را می مکید و می فرمود : قربان کسی که ابراهیم را فدای او کردم .    ..................................................................................................... * حسین (ع) نفس مطمئنه محمد علی عالمی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
ابو حباب که یکی از افراد قبیله ی کلب است می گوید:«مردی از ما به نام عبدا...بن عمیر مکنّی به ابو وهب از تیره ی بنی عُلَیم در کوفه محله ی بئر جَعد از قبیله ی همدان منزل داشت و با همسرش ام وهب دختر عبد زندگی می کرد او مردی شجاع و برومند و بزرگوار بود روزی بر نخیله عبور کرد جماعت بسیاری را مشاهده نمود پرسید:" این جمعیت برای چه اجتماع کرده اند؟" گفته شد:" اینها آماده می شوند تا به جنگ حسین پسر دختر پیغمبر بروند " عبد ا... با خود گفت من که مشتاق جهاد با کفار ام چرا با این جماعت نجنگم به خانه آمد و همسرش را از تصمیم خود آگاه ساخت ؛ همسرش هم او را به انجام تصمیمش تشویق کرد گفت خدا تو را در کارت موفق بدارد حرکت کن ، مرا هم با خود ببر. عبد ا... به اتفاق همسرش شبانه حرکت نمود و شب هشتم محرم خود را به حسین (ع) رسانید و به کاروان حسینی پیوست و تا روز عاشورا با امام همراه بود و در کربلا به شهادت رسید.» هنگامی که عبدالله بن عمیر کلبی به شهادت رسید ، همسرش ام وهب به قتلگاه آمده و در میان کشتگان به جست و جوی جسد شوهرش پرداخت و در کنار بدن مطهر همسر نشست و شهادتش  را تبریک گفت و سپس اظهار داشت ( بهشت بر تو گوارا باد از خدا می خواهم که مرا در بهشت همنشین و مصاحب تو گرداند.) در این هنگام شمر ملعون متوجه این بانو شد و به غلامش رستم دستور داد تا او را به شوهرش ملحق سازد ، آن غلام خبیث هم از پشت سر در آمد و ناگهان با عمود آهنین بر سرش کوفت و او را به شهادت رسانید ؛ او تنها زنی است که از لشکر امام حسین (ع) به شهادت رسید. منبع: حسین (ع) نفس مطمئنه
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
وصیّت معاویه در باره ی امام حسین (ع) * معاویه در نیمه ی رجب سال 60 هجری درگذشت و یزید را به جانشینی خود تعیین نمود و هنگام مرگ به وی وصیت و نصیحت نمود به اینکه : من گردن گردنکشان را برای تو خاضع ساختم و شهر ها را  برایت محکم و ثابت و پا بر جا نمودم و سلطنت را برای تو طعمه قرار دادم امّا از سه نفر درباره ی تو می ترسم که با تو مخالفت نمایند و از در منازعت در آیند ، یکی عبد الله بن عمر ، دیگری عبد الله بن زبیر و سومی حسین بن علی است . امّا عبد الله بن عمر بن خطاب با تو خواهد بود ، او را ملازم خود گیر و طردش منمای . اما عبد الله بن زبیر او همانند شیری که بر شکارش حمله ور می شود به تو حمله خواهد کرد و همانند روباهی که با سگ به مکر و خدعه می پردازد با تو معامله خواهد نمود پس اگر بر او پیروز گشتی بند از بندش جدا ساز. و اما حسین پس به تحقیق می دانی بهره و نصیب او را از رسول خدا . و او از گوشت و خون رسول الله است و همچنین می دانی که مردم عراق لا محاله او را به سوی خود فرا می خوانند آنگاه پشت به او خواهند کرد و او را بی کس و تنها خواهند گذاشت و در حقش جفا خواهند نمود پس وقتی بر او ظفر یافتی و پیروز گشتی مقام و منزلتش را در نزد رسول خدا به یاد آر و به کردارش مؤاخذه مکن ، بعلاوه اینکه او از خویشاوندان رحمی ما است و بپرهیز از این که بدی به او برسانی یا عمل زشتی از تو مشاهده نماید .         ..................................................................................................... * حسین (ع) نفس مطمئنه ، ص 60 ، تألیف آیت الله محمد علی عالمی .
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

درخواست

ای خدای پاک و بی انباز و یار... دست گیر و جرم ما را واگذار بسم ربّ الحسین لا یوم کیومک یا أبا عبدا... همه آرزویم این است ...که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم ... برسم به آرزویی حسینا ! صحبت از آرزو شد؛ گفتند هر کس هر آرزویی و حاجتی که دارد در این شبها از حسین بخواهد.(به قول بزرگی: دین می خواهید حسین، دنیا می خواهید حسین) اما مانده ام چه بخواهم، چه بخواهم که در خور تو باشد؛ آخر شنیده ام که می گویند از بزرگان هر قدر که می توانید حوائج بزرگ بطلبید. مانده ام در این دنیا آیا چیزی هست که بیارزد که از تو بخواهیمش؟ اصلاً دنیا ارزش دارد؟ اماما ! از تو می خواهم که در دنیا و آخرت دست ما را بگیری ! دست ما را بگیری که راه سعادت را گم نکنیم؛ بصیرت داشته باشیم و به دانسته هایمان عمل کنیم و حق و باطل را به هم نیامیزیم. آری این تنها چیز دنیوی است که درخور تمنای از توست. شاها ! از تو می خواهم که به حق علی اصغر ت ما را جزء بندگان خود و خدایت قرار دهی که فاطمه در صحرای محشر در حق ما بگوید:«هذا عبد الحسین». یا حسین ! ما را چنان هدایت کن و جزء عزاداران واقعی ات قرار ده که در آخرت جزء یا لیت گویان نباشیم. به امید آن که شاید برسد به خاک پایت                              چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را                               والسّلام
  • vahid hajiloo