دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰
خوشبختی از آن کسی استکه در فضای "الحمدلله "زندگی می کندچه دنیا به کامش باشد و چه نباشدچه آن زمان که می دود و نمی رسدو چه آن زمان که گامی برنداشتهخود را در مقصد می بیندچرا که خوشبختیچیزی جز آرامش نیستو هر کس که این موهبت الهی را داردخوشبخت است ...
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
ایــام نشـاط و شـور امـت آمــدهنگام سرور و اخذ حاجت آمدروز سـه و چهــار و پنج مــاه شعبــــاناز جـانـب حـق سـه پیـک رحمـت آمــــــدمیلاد حسین است و اباالفضل و علییعنـی کــــه سـه منشـاء سعــادت آمــدآن ماه که ماه حاجتش میخواننــدما بیـن دو خـورشیـد امـامـت آمد
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
دل بشکسته ات را، مهربانی می خرد با مهردرون غار تنهایی، به لب غوغا، ولی راز سخن با او، نمی دانیکسی چون نور می گوید، بخوانو تو آهسته می گویی، که من خواندن نمی دانمو او با مهر می گویدبخوان، آری به نام خالق انسان، بخوان ما راو تو با گریه های شوق، می خوانی.آری تو دعوت کن با عشق!اجابت میکنم با مهر...
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد* جبریل آمد و گفت قم فانذر محمدبرخیز و رهبری کن،بر یار یاوری کن* بر خلق هر دو عالم، از حق پیمبری کن***تویی هم مصطفی و هم محمدتو را در آسمان نامند احمد تو کانون صفا مرد یقینیتو عین رحمه للعالمینی***
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

راز شیرینی عسل

روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلّم و امیرمؤمنان علی علیه السلام در میان نخلستان نشسته بودندکه زنبور عسلی دور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شروع به چرخیدن کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «یا علی! می دانی این زنبور چه می گوید؟» حضرت علی علیه السلام فرمود: «خیر.» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این زنبور ما را مهمان کرده و می گوید: یک مقدار عسل در فلان محل گذاشتم. امیرمؤمنان علیه السلام را بفرستید تا آن را از آن محل بیاورد. امیرمؤمنان علیه السلام بلند شد و عسل را از آن محل آورد. حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای زنبور! غذای شما که از شکوفه گل تلخ است،به چه علّتی آن شکوفه به عسل شیرین تبدیل می شود؟» زنبور گفت: «یا رسول اللّه ! شیرینی این عسل از برکت وجودمقدّس شما و آل شماست. چون هر وقت از شکوفه استفاده می کنیم ، همان لحظه به ما الهام می شود که سه بار بر شما صلوات بفرستیم. وقتی که می گوییم: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» به برکت صلوات بر شما عسل ما شیرین می شود.» کنزالعمال،ج 1،
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
قال المهدی علیه السلام : فاکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم .برای فرج (من) زیاد دعا کنید، چراکه این (زیاد دعا کردن) خودفرج و گشایش (در کارهای) شماست.***باز دلم هوای جمکران داردهوای آن گنبد بیکران داردبه یاد حرم سبز و زیبایشاشک در چشمانم مکان داردچه درد غریبیست درد دلتنگیدلِ تنگم هوای صاحب الزمان دارد
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰
منم زیباکه زیبا بنده ام را دوست می دارمتو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گویدترا در بیکران دنیای تنهایانرهایت من نخواهم کردرها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خودتو غیر از من چه میجویی؟تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانمتو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کنکه من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
  • ۰
  • ۰
داستان رستم و اسفندیار یکی از زیباترین داستان های شاهنامه است. حکایت غم انگیز میان دو نسل؛ کشمکش میان پیر و جوان، گوهر و هنر، شاهزاده و جهان پهلوان، رویین تن و آسیب پذیر، نوخاسته و مستعفی، و بالآخره کشمکش بر سر آزادی خواهی و اسارت طلبی است و از آنجا شروع می شود که: اسفندیار رویین تن، شاهزاده ی پهلوان ایرانی که از عهدشکنی های پدرش گشتاسب، به تنگ آمده است، با حالتی دژم نزد مادر خود کتایون رفته و شکوه می کند که: " با من همی بد کند شهریار " زیرا پیش از این پاداش موفقیّت مرا در چندین مأموریت مهم، پادشاهی ایران زمین دانسته، ولی پس از انجام مأموریت به قول خود عمل نکرده است.   ز بلبل شنیدم یکی داستان / که برخواند از گفته ی باستان که چون مست بازآمد اسفندیار / دژم گشته از خانه ی شهریار کتایون قیصر که بُد مادرش / گرفته شب و روز اندر برش چو از خواب بیدار شد تیره شب /  یکی جام می خواست و بگشاد لب چنین گفت با مادر اسفندیار /  که با من همی بد کند شهریار   گشتاسپ، سخت دلبسته ی تاج و تخت است و آخرین شرط دستیابی اسفندیار به اورنگ شاهی را به بند کشیدن رستم عنوان می کند و با این شرط به دست خود، پسر پهلوانش را روانه ی ستیز با مرگ می کند.   بفرزند پاسخ چنین داد شاه /  که از راستی بگذری نیست راه بگیتی نداری کسی را همال /  مگر بی خرد نامور پور زال سوی سیستان رفت باید کنون /  بکار آوری زور و بند و فسون برهنه کنی تیغ و کوپال را /  ببند آوری رستم زال را   اگر رستم از هفت خان گذشته است، اسفندیار هم هفت خانی دیگر را پشتِ سر گذارده است. اگر رستم در کسوت بازرگانان به نجّات بیژن شتافته، اسفندیار نیز در هیئت بازرگانان به نجات خواهران رفته است. اسفندیار نماینده ی اتّحاد دین و دولت است. او پرورده ی تعبّد است. زرتشت او را کمر بسته خود کرده است. او رویین تن است و هیچ سلاحی بر تنش کارگر نمی افتد. برازنده ترین فرد زمان خود است. چشم و چراغ خانواده ی کیان است. اسفندیار شاهزاده ی موبد است، نوآور است، ساده دل و مغرور است. هم شاهزاده است و هم جهان پهلوان؛ دو صفتی که در شاهنامه جز در او در کس دیگری جمع نشده است. سرد و گرم روزگار را چشیده، نه تنها در بزم و رزم، بلکه در گیرودار زندگی و سیاست نیز مدّتی از عمرش را در غُل و زنجیر گذرانده است. لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی است. ذاتاً لبریز از نیروی درونی و جاه طلبی و غرور است. ذاتاً مردی صریح و ساده دل است... . اسفندیار و رستم تنها جهان پهلوانانی هستند که لقب تهمتن دارند.  
  • ۰
  • ۰
السّلام ای هادی دلها علی اول طومار هر املا علیدر سرای دل سهی سرور علیای امام اوّل و مولا علی وی عوالم را عمادِ داد و عدل سالک سرمد گل گلها علی آمر مهر ومه و حور و ملک دوم آل کسا والا علیهم طلوع مهر و هم ماه مسا هم سحر ها را سرور آرا علی ای امم را هم مراد و هم مددراح روح و لولو لالا علی محرم اسرار الله الصّمداسوه اسلامی و سلمی علیلوح و کرسی را مُمِدّ و داوریحامی دارا گدا اعمی علیهم ولیّ و هم وصیّ اعلمیصهر احمد همدم طاها علیهمسر امّ الائمّه طاهرهوالد دو گوهر اعلا علی هم دوای درد هر اهل دلیهم علوم وحی را دارا علی مولد وی در سرای کردگاردر مصلّی کرده سر سودا علی رادمردی رهروی عُلوی مرامدر دوعالم عالی و اولا علیعالمی عمّار در علم وعملداد هود و صالح و موسی علیراس کلّ ماسَوَالله ما حصل اول احمد دوّمی امّا علیهم صدای احمد و رام احدسلّمو صلّی علی مهما علیواله مهر علیّ اعلممکرده در دلهای ما ماوا علی در سروده اسم را محروم دارکرد لاادری کلام ما علی مدح مولا کرده دل آسودهامدر لحد عالی دهد اعطا علیهر کسی دارد گلی ما سروریها علیٌ ها علیٌ ها علیحاج ناصر تبسمی اردبیلی
  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

هدیه

  • vahid hajiloo