دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

گام سوم: خویشتن خویش 1(راهکار دوّم)

شناخت انسانیت، آبرو، استعداد

خواهرم ، برادرم، بیایید به خودمان به منزلت اجتماعی و به عمر و جوانیِ مان که می گذرد توجه و دلسوزی کنیم.

اگر در خیابان و پارک و کوچه به دنبال آرامش هستیم؛ اگر به دنبال کسی می گردیم که عاطفه و پول و عشق برای مان خرج کند بهتر است همنشین(همسر، همسنگر، همراز، همدم، همزبان،همدل) زندگی مان را از جایی انتخاب کنیم که سرش به تنش بیارزد.

·انتخاب خیابانی به درد خیابان و وِل گردی و خالی کردن جیب دیگران می خورد نه به درد و زخم و حسرت دل ما.

·دوست شدن  با کسی که در غروب سرد پائیز و زمستان در کوچه و خیابان پلاس است و جای خواب ندارد و دور خود می چرخد؛ یعنی اعتماد کردن به کسی که (اگر برای خودش کسی بود در سرمای شب و بوران پائیزجایی برای خود داشت)فردایی برای خود ندارد چه برسد به ما که تازه از راه رسیده ایم و انتخابش کرده ایم.

·دوست شدن با آدمی که صبح تا شب الاف پارک و آواره ی کوچه و صاحب دو چشم ناپاک است؛ یعنی اعتماد به آدمی که در زندگی اش  نیّت خیر و برنامه ی مثبت و شغل مشخصی ندارد و خود را به دست حوادث داده است.

·پدر و مادرمان دائم از دوستان مان، از نوع حرف زدن مان، از بی کاری مان، از ول گشتن مان شاکی هستند؛ خوب نیست عاقلانه تصمیم بگیریم و با سیاست (به جای مقابله با پدر و مادر) به درد دل آنها گوش کنیم که:

مار بد بهتر بود از یار بد / مار بد از جان زند، یار بد از دین و از ایمان زند

سخن والدین را بسنجیم. یکبار فقط یکبار به والدین مان اعتماد کنیم، به پاس یک عمر خون دل خوردن شان که انتظار کشیدند نهال وجود ما درخت برومند شود، به دلسوزی آنها حرمت بگذاریم و به جوانی مان رحم کنیم؛ که( به هدر می رود/ دوّمی ندارد) بیندیشیم و بعد تصمیم بگیریم.

·اگر عُمر و آبرو و پولِ مان را برای کسی خرج می کنیم تحقیق کنیم و با آگاهی کامل به این سؤال پاسخ مطمئن بدهیم که آیا این آدم لیاقتِ ولخرجی ما را دارد ؟ یا ولخرجی مان می شود: تلف کردن جوانی/ اسراف کردن عاطفه/ ضرر مادی و معنوی؟

به دنبال میز مدیریت نباشیم!

از فرصت های مان استفاده کنیم؛ آموزش درس را در مدرسه به اندازه ی کافی می بینیم بیائید در ایّام فراغت به یادگیری حرفه ای که دوست داریم بپردازیم. حرفه ای که اگر وارد دانشگاه نشدیم به ما کمک کند که وارد بازار کار شویم و وقتی بیست ساله شدیم از پدر و مادرمان پول تو جیبی نگیریم. به کارگاه نقاشی، نجاری، خیاطی، قالی بافی، تراشکاری یا به آتلیه ی عکاسی ومغازه ی آرایشگری یا به کلاس های تعمیر گوشی موبایل و سخت افزار نرم افزار کامپیوتر؛ اصلاً به مراکز فنی حرفه ای سری بزنیم و یک حرفه را به عنوان شغل انتخاب کنیم و با پشت کار و اراده وارد آن شویم و یاد بگیریم که برای روز مبادای مان به درد خور باشد.

فواید اشتغال به کار نیمه وقت یا فصلی

اگر به کارگاه آموزشی می رویم (در یک شیفت کاری یا در فصل فراغت از درس و مدرسه) یعنی برای آینده ی مان سرمایه گذاری می کنیم.

چه طوری؟

اهمیّت اشتغال به کار نیمه وقت یا فصلی

·با آدم هایی زحمت کش و شریفی(که دوستان خیابانی نیستند مثل قطار شهر بازی ما را دور خودمان بچرخانند) آشنا می شویم که اگر دشمن مان هم باشند (که نیستند) چون سرشان به تن شان می ارزد؛ دشمن دانا به از دوست نادان است.

·با قرار گرفتن در محیط کار و آشنایی با فرهنگ غنی ایرانی اسلامی یاد می گیریم که لقمه ی حلال در بیاوریم و عرق جبین بریزیم و نان بازو بخوریم.

·قدر دان پول وکسب خود می شویم و دستمزدمان را الکی الکی به بسته ی سیگار نمی دهیم که دودش کنیم برود هوا و آخرش هم بشویم یکی مثل کاتون خواب خیابان پشتی.

·در همین کارگاه آموزشی قد می کشیم و سالم( از نظر اخلاقی/ اجتماعی) بزرگ می شویم. اگر هم خواستیم ازدواج کنیم یا با خانواده ی همکارمان( که دیگر می شناسیمش و اعتمادش را جلب کرده ایم  و اعتمادمان را جلب کرده است) وصلت می کنیم؛ یا می شویم یکی در حد و اندازه ی آقا مهندس یا خانم دکتر که آدمی فهمیده و با شعور هستیم و دنبال لنگه ی خودمان(آدمی مطمئن) برای زندگی می گردیم. چون شخصاً آدم زندگی و پایبند به ارزش ها هستیم. 

·به اینجا که رسیدیم با خود بیاندیشیم: من که سلامتی و امنیت دارم، پدر و مادر و خانواده هم دارم، محل کسب و زندگی ام معلوم است، اصلاً بچه ی با حالی هستم درسم را هم که دارم می خوانم تا خدا چه بخواهد ... هان گفتم خدا؛ پس خدا را نشناسم؟ وقتش رسیده که برای خودم خدایی انتخاب کنم، دین و مذهبی داشته باشم. نمی خواهم کور کورانه نماز بخوانم. باید تحقیق و بررسی کنم و خدایی برای خود دست و پا کنم. من از شیطان های جورواجور اطاعت نمی کنم.

خدای من باید با همه ی باورها و خداهای مردم فرق داشته باشد. خدای خیلی از آدم ها شکم ها و غرایزشان است ولی خودشان نمی دانند؛ خدای خیلی از آدم ها هم مقام و مدیریت و میز و اتاق کارشان است که باز هم نمی دانند؛ خدای خیلی ها هم پول شان است، ثروت باد آورده و آبا و اجدادی شان. خدای عده ای هم زیبایی شان است که سجده می برندش.

امّا من خدایی می خواهم که هم به فکر خوراک و پوشاکم باشد، هم برنامه شغلی و زندگی برایم بچیند که : ( نان حلال در بیاورم، فرزند خلف داشته باشم، باعث رساندن خیر و خوبی به خانواده و محله و شهرمان باشم، مرا به سوی خیر خواهی سوق دهد و از ارتکاب جرم و مردم آزاری و تفرقه افکنی و کینه و دشمنی و ... باز دارد.)

خلاصه بگویم من برای خدایی سجده می کنم که برنامه اش برای آینده ی من نویدی خوب و خوش وعاقبت به خیری باشد.

به هنجارهای خدایی عمل می کنم که اگر برگشتم پشت سرم را نگاه کردم حسرت و خجالت نکشم، سر افکنده نباشم. به رهنمودهای خدایی گوش می دهم که کارنامه ام، حاصل عمرم بشود وجدان آگاه(انسانیت/ فرزند خلف/ الگوی فرزند/ خیر خواهی خلق و ... ).

با یافتن پاسخ این تفکر به خدایی می رسیم که:  نیست جز او   وحده لا اله الّا هو.

دین دار می شویم، پرچم دار می شویم، هویّت پیدا می کنیم به جایی می رسیم که دیگران با نگاه کردن در ما و زندگی مان، یاد خدا می افتند؛ آن وقت به آرمان شهر= به مدینه ی فاضله نزدیک می شویم.

·آدمی هم که دین دارد یعنی حیا و ایمان و احترام دارد و عاقبت به خیر می شود. بهشت را( در همین دنیا می سازد/ از همین دنیا می بیند.) آینده اش درخشان می شود و زندگی اش روی غلتک می افتد.

تأثیر دوست و همنشین در دنیا و آخرت

مار بد بهتر بود از یار بد / مار بد از جان زند، یارِ بد از دین و از ایمان زند

· از نوع حرف زدن(ادبیات) و برنامه داشتن و حرفه و شغل آموختن و ازدواج و فرزند خلف داشتن (بگیر تا حق را ناحق کردن و تهمت و تجاوز و تعرض و گناه و بی دینی و جهنم و بهشت و خدا و قرآن و پیامبر) همه ی اینها تحت تأثیر دوستان مان جا به جا می شوند و زندگی مان را هم درگیر می کنند.

بیائید فکر کنیم(انسانهای اولیه هم با فکر نقش گاو و گوسفند کشیدند)= نشاید بریدن نینداخته!

  • ۹۹/۰۹/۱۰
  • vahid hajiloo

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی