گام اول: خواستار تحول باشیم، تغییری سازنده در زندگی!
برای ساختن جامعه ی سالم اوّل باید از شخصِ خود شروع کنیم. بایدها و نبایدهای شخصی خود را مشخص کنیم تا به برنامه ی فکرشده وعمل و زندگی سالم برسیم. اهدافی را برای خود در نظر بگیریم که در راستای تعالی و کسب رتبه ی بهتر در زندگی مان مؤثر باشد.
سلامتی شخصی در اجتماع: یعنی من به جای خود هنجار شکنی نکنم. تو به جای خود خویشتن خویش را دوست بداری و هریک از ما(اعضای جامعه) در جای خود سعی کند اگر دین و مذهب مشخصی ندارد آزاد و آزاده زندگی کند. آزادی به معنی تعرض و تجاوز به حقوق دیگران نیست بلکه آزادی یعنی اجرای قوانینی که فرد را در راستای تحقق زندگی سالم به سلامتیِ فکری و بدنی و اخلاقی برساند؛ که اگر بخواهیم این مهم را به مرحله ی اجرا درآوریم باید از زندگی شخصیِ خود شروع کنیم.
نمی خواهم درهمین گام اوّل شعارهای تکراری بلند پروازانه(: رسیدن به آرمان شهر= شهر آرمانی و ایده آل= مدینه ی فاضله، ایران آباد، جامعه ی بدون دزدی وجنایت وقاچاق و تجاوز و بزهکاری و...) بدهم؛ بلکه می گویم بیایید از خودمان شروع کنیم. پروژه ی جامعه ی کوچک را برای اصلاح به دست بگیریم؛ از خانواده، از اتاق شخصی، از کامپیوتر و لپ تاپ و موبایل و کتاب و فکرمان شروع کنیم. چه طوری؟
از خود بپرسیم چرا؟ آیا؟ کجا ؟ و ...؟
·کلمات زشت و رکیک و عباراتی را که با آن دیگران را به منظوری خاص(مثل قد کوتاهی/ موی بور/ حتی خوش خلقی و ... ) مسخره می کنیم به کار نبریم. از خود بپرسیم مگر به دنیا آمده ایم که مسخره کنیم یا مسخره شویم؟
·فیلم و تصویر و جکهایی ناپسند را که درحافظه ی ذهنی و موبایل و کامپیوترمان داریم حذف کنیم. بپرسیم من وسیله خریده ام که فکر و پاکی و جوانی ام را تباه کنم؟
·پوسترهایی که غیر اخلاقی اند، ترویج بی بند و باری و بی حیایی را دارند از اتاق مان دور بریزیم. آدم از دیوار خجالت می کشد چه برسد به خانواده. بپرسیم حالِ آدم از این همه کثیفی به هم نمی خورد؟
·نسبت به خواهر و برادرمان و پدر و مادرمان بی تفاوت نباشیم. اگر خیلی خسته و بی حوصله یا عصبانی هستیم آنها را از خود نرانیم. یادمان باشد کانون خانوادگی و گرمایش و صمیمیتش دوّمی ندارد که در جای دیگری به هوای خانواده به دنبال گرمای دیگری باشیم. فراموش نکنیم اگر با اعضای خانواده ی مان راحت نیستیم(راحتی و جور بودن و مَچ بودن را با بی حیایی و بی احترامی و بی چشم و رویی اشتباه نگیریم!) هیچ کس دیگری وجود ندارد که محبّت پدرانه و نوازش مادرانه را در حق ما به جای آورد؛ پس به دنبال نکته ی کلیدی در رفتار خود باشیم و بپرسیم که مگر نزدیکتر و دلسوزتر از پدر و مادر هم برای مان وجود دارد که جایگزین آنها باشد؟ کجا می توانم بیابم ...؟
از خود بپرسیم آیا این دوستانی که مرا به خود مشغول کرده اند و من آنها را به دورِ خود جمع کرده ام و با آنها به طرف سیگار وکافی نت و کافی شاپ و رستوران و سفر می روم و عشق و حال می کنم؛ با آنها می خورم، می خندم و رازهای مگوی خویش را به آنها می گویم همین دوستان مگسان گِرد شیرینی نیستند؟
- ۹۹/۰۹/۱۰