دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ده سال گذشت 4

به نام خداخوب تا اونجا گفتیم که رفتیم اون اداره ی کذائی و اون دو نفر ملعون و ... .اما به هر حال خوب هر کسی ی اخلاقی داره و با هر بد بختی و کم و کاستی های موجود هر چی بود تموم شد ولی بعضی مواقع بعضی از رفتارهای اینطور آدما یاد آدم میافته و نهایتاً اعصابش بهم می ریزه. مثلاً یکی از همینا بود که اصلاً هیچ مسئولیتی رو قبول نمی کرد با اینکه واقعاً مسئول و پاسخگوی مستقیم همون کار بود و کاراش رو می انداخت رو دوش افراد دیگه و با این حال فکر می کرد خیلی زرنگه. یعنی این آدم به اصطلاح مسئول بی مسئولیت وقتی می خواست ی کاری رو به نیروهاش بسپره که انجام بدن هم، بازم مسئولیت اون کارو قبول نمی کرد و ی جوری وانمود می کرد که انگار اصلاً ایشون دستور انجامش رو نداده و طرف خودش انجام داده. حالا اگه کار خوب از آب در میامد خوب می گفت نیروی من بوده و به نام خودش تموم می کرد کارارو ولی اگه این اتفاق نمی افتاد که... .بگذریم. کم نبودن همچین آدمائی اونجا. و جالب ترش اونجاش بود که وقتی دو تا از این آدما ی جا بودن، دیگه زمین و زمان رو به مسخره می گرفتن و هیچ کاری نمی کردن. در این شرایط بود که افراد با سواد و کاردان هم دیگه تقریباً همه جوره گوشه نشین و منزوی می شدن و این مسائل چیزی رو نمی رسونه بغیر از سوء مدیریت مدیران مجموعه.حالا کاری به این مسائلش نداریم و صرفاً خاطراتو می گم.خوب داشتم از اخلاقیات بعضی از کارمندا می گفتم براتون. یکیشون بود انقدر بلانسبت شما که داری اینو می خونی «فراخ» تشریف داشت که اصلاً پنج شنبه ها کار نمی کرد. می گفت امروز پنج شنبه است حال کار کردن نداریم. ی ساعت هم که قراره زود بریم. ی ساعت هم مرخصی سلاعتی می گرفت گاهی هم نمی گرفت و زودتر جیم می شد. یا همین آدم تو بحث ها و جلسات طوری وانمود می کرد که انگار کل کارای ی استان از کشور روی دوششه و دیگه وقت سر خاراندن هم نداره. در ساعات اداری معمولاً کارای شخصیشون رو انجام می دادن همه نه فقط ایشون. و معمولاً ی بهانه ای جور می کردن که هفته ای دو روز با حق مأموریت بروند استان و ... . اینم معمولاً همه انجام می دادن و انگار شده بود ی عرفی.حالا با این وجود و با این وضعیت کار کردن همه شون هم طلب کار بودنا. همیشه و از همه جا انتقاد می کردن و ناراضی بودن. که البته منم همیشه می گفتم بابا شما خودتم اینجوری اول خودت درست کار کن بعد بقیه رو بگو... که البته از عواقبش هم بی نصیب نمی شدیم.اکثراً بی سواد... حتی در زمینه ی رشته ی تخصصی خودشون و کار ندان. «در مقابل کاردان».بعد حالا همه رو نمی خوام براتون توضیح بدم ی چند تا خلق و خوی برجسته رو گفتم که اکثراً توی همه ی ادارات کشور موج میزنه مثلاً ی بنده خدایی بود کلاً کار هیچ کسی رو راه نمی انداخت و معمولاً همه از دستش شکار بودن و هرکسی می آمد ناراضی بر می گشت. همه رو حد اقل 6 ماه معطل می کرد و معمولاً هم عمدی بود این کارا و طبق معمول هم شکایات مردمی به جایی نمی رسید و مسئولین کاری نمی کردن.یا مثلاً یکیشون بود کلاً با گوشی بازی می کرد و کاری نمی کرد و کلاً کاری نداشت که بکنه و مواقعی هم که حوصله اش از گوشی سر می رفت؛ می رفت تو کار دیگر همکارانش سرک می کشید و گند میزد به کارای اداری دیگران و فبها.وقتی هم که بهش می گفتیم، می گفت من کارامو کردم دارم با گوشی بازی می کنم. و حالا اون کاراش چی بود؟ آمار سازی و داده سازی و پاچه خواری رئیس رؤسا.البته از پاچه خواری ها هم بگم براتون که خودم چندین نفرو دیدم که به نون و نوایی رسیدن، رئیس شدن، رفتن بالاتر و پله های ترقی رو هر روز بیشتر از دیروز طی کردن، یا استخدام شدن به صورت غیر قانونی «چون همزمان 3 جا کار می کرد و طبق قانون منع داشت.».یا یکی بود که سرباز بود و کلاً نمی اومد و کسی باهاش کاری نداشت و ... .حالا خیلی از این تبعیض ها بود که کاری با اینا هم نداریم. که در واقع اصلاً نمی تونیم کاری داشته باشیم.تو این گیر و دار هم یکیشون بود کلی مقروض بود و اون دو نفری که در آخر مطلب قبلی خدمتتون عرض کردم این بنده خدا رو بخاطر قرض هاش مسخره می کردن. آقا جان آخه شما چه کاری به زندگی مردم دارید آخه.در نهایت یه بنده خدایی بود اهل مطالعه بود که کلاً منزوی بود البته کارشو کم و بیش انجام می داد.یکی دیگه بود ایشون هم اهل علم و عمل بودن و از تخصص هاشون نگم براتون ولی خوب ایشون هم کم و بیش منزوی شده بود در این سیستم و نظام اداری.البته ی مورد همیشه مریض داشتیم که بیشتر تلقین می کرد مریضه و مرضش بیشتر بی پولی بود به نظرم و البته خساست.ولی یکی هم داشتیم خدائیش از مردانگیش هر چی بگم کم گفتم.حالا همه ی اینایی که گفتم همکاران آقا بودن.در مطلب بعدی در مورد خانم ها هم خواهم گفت.ادامه دارد...                    یاعلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی