آیا از (حال) آن کس که چون خدا به او پادشاهی داده بود (و بدان می نازید. و) درباره پروردگار خود با ابراهیم محاجه (می)کرد. خبر نیافتی؟ آنگاه که ابراهیم گفت: « پروردگار من همان کسی است که زنده می کندو می میراند.» گفت: من هم زنده می کنم وهم می میرانم. ابراهیم گفت: «(خدای من) خورشید را از خاور (شرق)بر می آورد.تو آن را از باختر (غرب) برآور.» پس آنکس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکاران را هدایت نمی کند. *
یا چون آنکس که به شهری که بامهایش یکسر فرو ریخته بود. عبور کرد (وبا خود می)گفت:«چگونه خداوند (اهل) این (ویرانکده) را پس از مرگشان زنده می کند؟» پس خداوند او را (به مدت) صد سال بمیراند. آنگاه او را زنده کرد (و به او)گفت:چقدر درنگ کرده ای ؟ گفت: یک روز یا پاره ای از روز را درنگ کرده ام. گفت:نه بلکه صد سال درنگ کرده ای. به خوراک و نوشیدنی خود بنگر (که طعم و رنگ آن) تغییر نکرده است. و به الاغ خود نگاه کن (که چگونه متلاشی شده است.)این ماجرا برای آن است که هم به تو پاسخ گوییم و هم تو را در مورد معاد نشانه ای برای مردم قرار دهیم. و به (این) استخوانها بنگر. چگونه آنها را برداشته و به هم پیوند می دهیم سپس گوشت برآن می پوشانیم. پس هنگامی که (چگونه زنده ساختن مرده) برای او آشکار شد. گفت: اکنون می دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست. *
جزء 3 / آیات 258و259 سوره ی بقره/
داستان های قرآنی :
کیفیّت نزول وحی از زبان پیامبر (ص):
در طی حدیثی آمده است که در طریق روایات شیعه و اهل سنت دیده می شود: حارث بن هشام از پیامبر (ص) پرسید:وحی چگونه بر شما نازل می شود؟ فرمود:گاه صدایی مانند صدای جرس به گوش من می رسید و وحیی که بدین صورت بر من نازل می شد، سخت بر من گران و سنگین بود ، سپس این صداها قطع می شد و آنچه را جبرئیل می گفت فرا می گرفتم. و گاهی جبرئیل به صورت مردی بر من فرود می آمد، و سپس با من سخن می گفت و گفته های او را حفظ و از بر می کردم.
و در مورد کیفیّت نزول اولین آیات قرآنی پیامبر(ص) می فرماید: در غار حرا در خواب به سر می بردم که جبرئیل بر من وارد شد و برایم پاره ای از دیبا که کتابی و نبشته ای در آن بود آورد و گفت بخوان. گفتم خواندن نمی دانم. جبرئیل مرا فشرد و رها کرد و گفت بخوان ... تا سه بار این وضع تکرار شد. و در آخرین با به من گفت بخوان. گفتم چه چیزی بخوانم . گفت «إقرأ باسم ربّک الّذی خلق ، خلق الانسان من علق ،اقرا و ربک الاکرم ، الذی علّم بالقلم ، علّم الانسان ما لم یعلم » پس از آن جبرئیل از کنارم دور شد، و من بیدار شدم چنانکه گویی کتابی در قلبم نوشته شد، از غار بیرون آمدم و به نیمه ی راه کوه رسیدم ، در این اثناء ندایی به گوشم رسید که می گفت: « ای محمّد تو رسول خدایی و من جبرئیلم ». به راه خود ادامه دادم و هر گامی که برمی داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم.
واژه های قرآنی:
حاش : پاکیزه/ استفاده شده در سوره ی یوسف آیات 31و51.
- ۸۸/۰۲/۲۴