دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

دست نوشته های یک مهندس

توبه کسانی که گناه می کنند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان در رسد، می گوید: «اکنون توبه کردم.» پذیرفته نیست. نساء : 18

هرکه گردد در جهان چون بو تراب
بازگرداند ز مغرب آفتاب «اقبال لاهوری»

وحید حاجیلو هستم کارشناس ارشد اصلاح نباتات، علاقمند به سیتوژنتیک و آزمایشگاه. پس از عمری -حدود 15 سال- وبلاگ نویسی در میهن بلاگ به اجبار و با تأسف که این سیستم وبلاگ دهی برای همیشه قراره خاموش بشه، مجبور شدیم کوچ کنیم و این شد که اومدیم به رسانه ی متخصصان و اهل قلم پیوستیم.

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتظار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نقطه خروج 3

لطفاً تا بارگزاری کامل تصویر شکیبا باشیدبه نام خدا

ادامه از نقطه خروج 2 ...

 

خوب، رسیدیم به آخرین محل آپدیت شده ی قرار ملاقات و نزدیک زمان قرار بودیم که من رفتم بالاتر از محل قرار جایی رو پیدا کردم که مشرف باشه به محل و منتظر نشستم تا ببینم چی میشه ...

 

چند دقیقه ای از ساعت ملاقات گذشته بود که خبری از دوستم نشد و من هم دیگه تماس نگرفتم -طبق خصوصیات اخلاقیم که دیگه برای چندمین بار کلاً تماس نمی گیرم و برای آخرین بار چند دقیقه منتظر می مونم و بعد کلاً یک طرفه کنسل می کنم...- منتظر بودم و محل رو زیر نظر داشتم. که سر کله ی دوستم با یک نفر دیگه پیداشون شد تو محل قرار. منتها اینارو که از دور داشتم می دیدم مستقیم نرفتن سر قرار رفتن اطراف رو ی دوری زدن و ی نگاهی انداختن و بعد تا نزدیکی محل قرار اومدن جلو و سرک کشیدن و برگشتن رفتن عقب و به من زنگ زد.

گفتم چطوری خوش قول، که ی عذرخواهی کرد و گفت نمی بینمت کجایی پس؟ چه لباسی پوشیدی و از این حرفا، گفتم من دارم می بینمت اتفاقاً بیا جلو من همینجا نشستم که، خلاصه اومد جلو و همچنان وانمود می کردن که منو نمی بینن ولی اومدن رسیدن و حضوری دیدیمشون. خیلی تعجب کردن از منطقه ای که ایستاده بودم و البته منم گفتم که مثلاً همینجا میشد نقطه قرارمون و مثلاً بلد نبودم اونجا رو اشتباهی وایسادمو و از این حرفا. حالا بر خلاف انتظار من که الآن میریم شرکت - قرار بود بریم محل اسکان شرکت نه ساختمان کارگاهی و اداری- گفتن بشینیم ی گپی بزنیم ...

اون فردی که همراه دوستم بود رو بعنوان معاون آموزش نیروی انسانی معرفی کرد.

حدود یک ساعتی ما با هم صحبت کردیم - شما بخوانید مصاحبه تخصصی و روانشناسی- و اینجا متوجه شدم اون فرد معاون آموزشی آدم باسوادی نیست و تقریباً چیزهایی رو که از دیگران شنیده رو داشت تکرار می کرد و به اسم تجربه قالب می کرد.

ادامه دارد...

  • vahid hajiloo
  • ۰
  • ۰

عشق

به نام خداادعای عشق می‌کنیم و عجیب فراموش‌کاریم. فراموش می‌کنیم حرف‌هایمان، قول‌هایمان، وعده‌هایمان و از همه مهم‌تر اصرارهایمان را.فراموش می‌کنیم...انگار نه انگار که همین دیروز بود، اصرار به وعده دادن می‌کردیم.انتظار با آدم‌ها چه کار که نمی‌کند.همین انتظار از حد که بگذرد گاهی انسانیت را نیز از یاد می‌برد.یاعلی
  • vahid hajiloo